
پی نوشت من :
همیشه دوست داشتم و دارم که وقتی راجع به یکی حرف می زنم
(در غیاب اون فرد) از 10 جمله ای که راجع بش می گم 9 جملش مدح و
تعریف باشه حتی اگه بدونم اون فرد ازمن بدش می یاد!
همیشه دوست داشتم و دارم وقتی تو کوچه تو خیابون یا توی دانشگاه
در حال راه رفتنم وقتی نگام به یه آشنا گره می خوره اولین چیزی که به ذهنم
تداعی میشه یه بک گراند...یه خاطره خوش از فرد مقابل باشه... حتی اگه نسبت
خاطرات منفی من به خاطرات مثبتم از اون 99 به 1 باشه...
چون اینجوری مجبور میشم لبخند بزنم... و این لبخند شادترم می کنه...
همیشه دوست داشتم و دارم که خوبی های دیگران رو به توان برسونم
(اونم به توان n ) و از بدی هاشون جذر بگیرم(اونم به فرجه n)...
کلا از "کوه سازی خوبی ها" و "کاه سازی بدی ها" خوشم میاد...
احساس می کنم اینجوری ذهنم آزادتره...
همیشه دوست داشتم و دارم که یه خوبی دیگران رو با ده خوبی پس بدم
علتشم این بود و هست که به سه اصل تو زندگیم باور داشتم و دارم:
اول اینکه معتقدم خدای بالای سرم هم همیشه همینجوری با بنده هاش
تا می کنه پس منی که ادعا می کنم عبدشم چرا اینجوری نباشم؟؟؟
دوم اینکه یه کار خوب رو با یه کار خوب تر جواب دادن باعث میشه که
حق خوبی طرف مقابل رو به نحو احسن ادا کرده باشی و دیگر دینی
رو گردنت نمونه... اینجوری از خودتم راضی تری...
سوم اینکه این نوع رفتار ما باعث میشه این نوع نگرش منفی
که "سزای مهربانی کردن ، نامهربانی دیدنه " تو جامعه کمرنگ بشه
و مردم از اینکه منش مهربانانه ای داشته باشن پشیمون نشن...
همیشه دوست داشتم و دارم که ....................................
نظرات شما عزیزان:
مهربونی 
ساعت2:24---24 آذر 1391
درست مثل من.
ولی من بعضی وقتا کم میارم و فکر میکنم این نوع طرز فکر بی فایده است.
مهربونی میکنم و نامهربانی میبینم.
ولی با اینحال ادامه میدم به مهربون بودن...محبت کردن...نادیده گرفتن اشتباه دیگران چون اینجوری خودم راحت ترم.